ماهی های عاشق

ساخت وبلاگ
فقط خود خدا میدونه این مدت چی کشیدم اونقدر توی خونه اشک ریختم که برا همه گریه های بی وقت من عادی شده. دیشب خونه خواهر شوهرم زدم زیرگریه همه فکر کردن به خاطر فیلمه اما نمی دونن جمعه بود و من لبریز از تمنای تو... آونقدر خوار و ذلیل شدم که پیام دادم به احمدی...یعنی کاملا شست گذاشت کنار البته حرفهاش غیر منطقی هم نبود ولی خب اون چه میفهمی دلتنگی و بی تابی چیه دیشب از شدت زار شدن با فائزه تماس گرفتم. اشک هام بند نمی اومد. کلی نصیحتم کرد. و کلی راه کار گفت فکر کن مرده و هیچ راهی نداری...گفت شما که نمی تونستید با هم بمونیدو کلی از این حرف ها...گفت با این کارها زندگیتو و خانواده تو دوباره از هم می پاشونی... باید به حرفت گوش کنم و همه نشانه هاتو جمع کنم...باید همه رو خیلی مقدس وار از حلوی چشمم دور کنم و بگذارم گوشه ای تا بعدها خاطره ساز بشه.... نمی دونم...هنوز هیچی نمی دونم فقط میدونم خیلی غمگینم....خیلی غمگینم....   ماهی های عاشق...ادامه مطلب
ما را در سایت ماهی های عاشق دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : emanoabedinam8 بازدید : 20 تاريخ : شنبه 22 آبان 1395 ساعت: 19:27

آه از این زندگی ...

آه از این دل....

ماهی های عاشق...
ما را در سایت ماهی های عاشق دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : emanoabedinam8 بازدید : 29 تاريخ : شنبه 22 آبان 1395 ساعت: 19:27

خیلی کوتاه باهات چت کردم...شکر...

دارم می میرم و هیچ کسی نمی دونه درد من چیه...

به من میگی خودخواه و مغرور....

کاش بودم ....کاش

گریه کردم باز و همه فکر می کنن شاید زندگی جدیدم چنگی به دل نمی زنه و من برای هیچ کس توضیحی نمی دم...

خیلی داغونم و حسرت به دل شنیدن صدات...

کاش زندگی جور دیگه ای رقم خورده بود

ماهی های عاشق...
ما را در سایت ماهی های عاشق دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : emanoabedinam8 بازدید : 15 تاريخ : شنبه 22 آبان 1395 ساعت: 19:27

دیروز بالاخره باهات حرف زدم. خبر تلخی دادی از ی طرف آروم شدم از ی طرف داغون...اونقدر پریشون بودم رفتم و غسل صبر کردم. واقعا نمی دونم میخوام چی بشه ...هیچ چی نمی دونم. فقط می دونم که تو ی معجزه بودی توی قلبم. من عاشق نیستم . خودخواهم . چون دوست ندارم به آرزوت برسی . دوست دارم همینجا بمونی و تشکیل خانواده بدی و .... دیشب قبل خواب یاد پیام هات افتادم که می گفتی باز تو خوابی و من بیدار... کاش همه این اتفاقات خواب بود و من از خواب بیدار می شدم و پیام های تو رو می خوندم... پریشون می نویسم چون حال خوشی ندارم ....کاش هیچ وقت پنج شنبه نرسه ....   پی نوشت: انگار غم عالم روی دوشم سنگینی می کنه... شونه هام درد می کنه ...می خوام برم موهامو کوتاه کنم...انگار سرم سنگینه....غمناکم     ماهی های عاشق...ادامه مطلب
ما را در سایت ماهی های عاشق دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : emanoabedinam8 بازدید : 15 تاريخ : شنبه 22 آبان 1395 ساعت: 19:27

دیشب برای مانی ی کیک خریدم تا شاید کمی حالم روبه راه بشه و 7 سال و 7 ماه و 7 روزه گی مانی رو جشن بگیرم .بماند که همش یاد تولد تو بودم بعدش فیلم بادیگارد رو دیدم. اونقدر ضجه زدم که حالم به هم خورد... دیروز با فائزه کمی حرف زدم. گفتم حاضرم تا آخر عمرم هیچ خبری ازش نداشته باشم ولی سالم باشه و خوشبخت. دلم گرفته ... حس می کنم همه دنیا مسمومه... برام دعا کن ...چقدر امروز دلگیره ...یعنی می شه دوباره روزهای خدا برای زندگی من آفتابی بشه ... کاش راهی بود . می شد التماست کنم. می شد جونمو به پات بریزم .می شد به پات بیفتم تا نری.... جز دعا به درگاه خدا و التماسش چاره ای ندارم...هر ثانیه این چند روز من شده التماس به درگاه خداوند تا کاری کنه که تو باشی... حالا معنی مرده متحرک رو خوب می فهمم... پی نوشت: حال هوا هم مثل حال امروز من دلگیره... لعنت خدا به جنگ.... پی پی نوشت : التماست رو میکنم نرو....بذار من زنده بمونم....التماس خداوند رو میکنم...نرو ....به مرگ من راضی نشو.... پی پی نوشت 2 : عجب ماهی ست این آبان!   ماهی های عاشق...ادامه مطلب
ما را در سایت ماهی های عاشق دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : emanoabedinam8 بازدید : 12 تاريخ : شنبه 22 آبان 1395 ساعت: 19:27

حالم خوش نیست ...به شدت دستم درد میکنه. حس می کنم دارم فلج می شم.

اونقدر فکر و خیال کردم دارم دیونه می شم....

یعنی تو الان کجایی؟ یعنی واقعا رفتی؟ یعنی واقعا خدا اینهمه دعای من رو نشنیده ؟

...

تمام نمازهام شده دعا برای سلامتی تو

خسته ام عابدینم ...خیلی خسته ام

حتی رمق نوشتن هم ندارم....

پی نوشت: حالم از دنیا و آدمهای پستش که به خاطر منافعشون حاضرن هر کاری بکنن بهم می خوره ...دلم می خواد اولین جا اداره مون رو با آدمهاش منفجر کنم

ماهی های عاشق...
ما را در سایت ماهی های عاشق دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : emanoabedinam8 بازدید : 14 تاريخ : شنبه 22 آبان 1395 ساعت: 19:26

صبح که از خونه اومدم بیرون حس کردم هوا سرده ... دلم بدجور تپید که نکنه جایی که هستی سرد باشه .دلم تپید که خوراک تون اونجا چه جوریه؟ و هزار فکر دیگه ...

بعد که مثل همیشه آیه الکرسی اول صبح رو خوندم انگار دلم آروم گرفت...به خدا و مهربونی هاش ایمان دارم. مگه میشه تو سالم برنگردی؟؟ محاله. خدای من از تو محافظت می کنه . شک ندارم ...تو مرد غیرتمند خدایی و خدا دوستت داره...

امیدوارم دلت به عشق خدا تو این سرما گرم باشه ...

برات توی تمام لحظه هام دعا می کنم..

ماهی های عاشق...
ما را در سایت ماهی های عاشق دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : emanoabedinam8 بازدید : 14 تاريخ : شنبه 22 آبان 1395 ساعت: 19:26

دیشب تا صبح هزار بار بیدار شدم

صبح که شد حس می کردم آفتاب توی جهنم طلوع کرده و من باید وارد این جهنم بشم

زندگی هیچ شباهتی به روزهای قبل نداره...همه ش شده درد و رنج و افسوس

یعنی تو از امروز قراره که تو این خاک نباشی و بری ...بری مقابل ی مشت عوضی ...

لعنت خدا به تمام دشمنانش ...

کاش معجزه ای بشه و من طاقت بیارم....

نفسم تنگه...

ماهی های عاشق...
ما را در سایت ماهی های عاشق دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : emanoabedinam8 بازدید : 7 تاريخ : شنبه 22 آبان 1395 ساعت: 19:26

امروز عکست رو دیدم و هزار بار مردم و زنده شدم....

ماهی های عاشق...
ما را در سایت ماهی های عاشق دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : emanoabedinam8 بازدید : 9 تاريخ : شنبه 22 آبان 1395 ساعت: 19:26

دیشب باهام حرف زد . دلم برای خودش و پسرک و خودم خیلی سوخت...

می خوام فراموشت کنم...

نه که بتونم فراموش کنم بلکه بتونم ی جایی توی قلبم بدون اینکه به بقیه اسیب بزنم نگهت دارم...

پی نوشت:

خوش به حال تو
که ازحال خودت با خبری
که دلتنگ خود نمی شوی
که منتطر نیستی
که هر وقت بخواهی خودت را داری...

ماهی های عاشق...
ما را در سایت ماهی های عاشق دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : emanoabedinam8 بازدید : 36 تاريخ : شنبه 22 آبان 1395 ساعت: 19:25